این جمله که Hideo Kojima یکی از تأثیرگذارترین و مشهورترین مؤلفان صنعت بازیهای ویدئویی است حتی در بین دشمنان قسم خورده او و بازیهایش هم مخالف چندانی ندارد. دقت دیوانهوار به جزئیات و وسواس بیمارگون نسبت به تک تک جنبههای ساختههایش، از کوجیما چهرهای خاص ساخته که این خصوصیات به همراه تصویری که رسانهها از او ارائه میدهند در کنار جذب طرفداران بیشمار، باعث شده تا جبهه متنفرین قابل توجهی هم در مقابل او و آثارش وجود داشته باشد. اتفاقات بعد از جدایی کوجیما و تیمش از Konami و نوع تبلیغات خاص بازی Death Stranding باعث شده بود تا در روزهای منتهی به انتشار آن، بازار کل کل و دعوا به شدت داغ باشد. حالا که DS تقریباً یک هفتهایست که به بازار عرضه شده، احتمالا همه تصمیم خود را مبنی بر خریدن یا نخریدن آن بر اساس بازخوردهای اولیه گرفتهاند اما بالاخره نوبت به نقد ما رسیده تا به دور از هیاهوی روزهای اول، نقاط قوت و ضعف کار را بررسی کنیم.
Death Stranding مثل تمامی ساختههای کوجیما با یک ایده اولیه ساده شروع میشود و با اضافه شدن هزاران ایده پیچیده و سیستمهای گیمپلی غیرمنتظره و عجیب، تبدیل به چیزی متفاوت از تمامی آثاری میشود که تا به حال تجربه کردهایم. در کشور آمریکا و دنیایی آخرالزمانی، پس از حادثهای که با نام Death Stranding شناخته میشود، تمامی زیرساختهای ایالت متحده به طور کلی نابود شده و موجوداتی شبح مانند به نام Beached Things (از این به بعد BT) به دنیا یورش آوردهاند. در چنین شرایطی آخرین رئیس جمهور آمریکا تلاش دارد تا با راه اندازی سیستم Chiral Network، شهرهای باقیمانده آمریکا را در ساز و کاری جدید به نام شهرهای متحده آمریکا در کنار هم جمع کند. حادثه ثانویهای باعث قطع ارتباط بین شهرهای مختلف این شبکه شده و در حال حاضر تنها راه ارتباطی بین این شهرها، سازمانی به نام Bridges است که حکم نیروهای پست ملی را دارند. Sam Porter Bridges از اینجا وارد داستان میشود، «سم» یکی از همین نیروهای پستی و در عین حال فرزند رئیس جمهور آمریکاست و به درخواست او از شرق به غرب کشور سفر میکند تا مجدداً تمامی شهرها و کمپهای مختلف را به یکدیگر متصل کند و البته هدف نهایی نجات خواهرش Amelie از دست تروریستهاییست که قصد به آشوب کشیدن دنیا را دارند.
در همان لحظات اولیه با حجم غیرمنتظرهای از اطلاعات و واژههای کاربردی جدید رو به رو میشویم. سازندگان توانستهاند یک دنیای جدید و کامل را با تاریخچهای ملموس و واقعی به بهترین شکل ممکن خلق کنند. این مسئله در عین حال مشکلاتی به همراه دارد مثلا در ابتدای داستان، ریتم روایت بسیار کند است و مدت زمان زیادی صرف توضیح قواعد خاص دنیا میشود. این کار در شرایطی که ما با شخصیتهای رو به رو آشنا بودیم یا حداقل در این لحظات سَم با آنها تعامل میکرد، میتوانست قابل تحمل باشد اما مشکل اینجاست که ما هیچ کدام از این شخصیتها را نمیشناسیم و در عین حال باید به توضیحات طولانی آنها گوش دهیم به طوری که گاهی ممکن است رو به بازی فریاد بزنیم: «ساکت شو، میخوام به ادامه کولبریم برسم». در عین حال همین شخصیتها وقتی بیشتر با آنها آشنا میشویم، جذابیت خود را به مخاطب نشان میدهند، مثلاً دو شخصیت Deadman و Heartman که ظاهری مشابه Guillermo del Toro و Nicolas Winding Refn کارگردانان شناخته شده سینما دارند، پس زمینهای شخصیتی مشابه با حس و حال معمول آثار این دو کارگردان دارند که برای پرهیز از فاش شدن این جزئیات اشارهای به آنها نمیکنیم. سبک روایت باز هم مانند MGS V کمی آشفته و از هم گسیخته است که با توجه به ساختار گیمپلی که ممکن است برای تعداد قابل توجهی از افراد جذابیت لازم را نداشته باشد، به کیفیت کلی کار آسیب زده است. درست در لحظاتی که مخاطب احساس میکند داستان روی قلتک افتاده، ناگهان روایت به طور کامل فراموش میشود و باید ساعتها منتظر بمانیم تا بتوانیم از پشت صحنه ماجراهای جدیدی که از آنها خبردار شدهایم پرده برداری کنیم. تعدادی از پیچشهای داستانی هم تا حدی قابل حدس هستند که این مسئله هم جذابیت این پیچشها و کیفیت بخش روایی تا حدی کاهش میدهد.
تا قبل از MGS 4، نقش منفیهایی که در نبردهای پایانی ساختههای کوجیما با آنها رو به رو میشدیم هم به اندازه گروه افراد مثبت داستان جذاب بودند و گاهی حتی جذابتر و محبوبتر از قهرمانان داستان از آب در میآمدند. بعد از دشمنان نسبتاً ناامیدکنندهای که در سه اثر قبلی و خصوصاً MGS V با آنها رو به رو شدیم، در Death Stranding باز هم با نیروهای شرّ جذابی طرف هستیم. Higgs (با بازی Troy Baker) رهبر تروریستهاییست که خود را Homo Demens نامگذاری کردهاند و در بین همه بازیگران، بدون شک بیشترین تحریف را با نقش خاص خود میکند، یک نقش منفی کاملاً مبالغهآمیز که به طور بامزهای به گونهای رفتار میکند که انگار از حضور در یک بازی ویدئویی آگاه است. نقش منفی اصلی دیگر، Clifford Unger (با بازی Mad Mikkelsen) است که در هر حضور خود، بازیکن را به یک موقعیت خاص و جدید میکشاند که با فضای اصلی کاملاً تفاوت دارد و همچنین با حضور فعال در فلشبکهای مختلف، حس مرموز فوقالعادهای را برای مخاطب ایجاد میکند.
قبل از هر توضیحی در مورد گیمپلی باید تایید کنم که بله، Death Stranding واقعاً یک «شبیهسازی کولبری» است اما این کولبری در دنیایی آخرالزمانی اتفاق میافتد که از پیشرفتهای تکنولوژیکی آیندهنگرانه بهره میبرد، اشباح و تروریستها در آن حضور فعالی دارند، نوزادانی وجود دارند که درون محفظههایی نگهداری میشوند و برای شناسایی اشباح به کولبرها متصل میشوند و از طرف دیگر به واسطه حوادث ویرانگر این دنیا، انسانهایی هم وجود دارند که از نیروهای ماورایی برخوردار هستند. در نتیجه گفتن جمله «این که فقط شبیهساز حمالیه، بابا» چندان توصیف دقیقی از چیزی که DS در نهایت ارائه میدهد نیست اما نقطهای مناسب برای شروع توصیف آن است. در ابتدای راه، سم با حداقل امکانات شروع به رساندن بستههای مختلف پستی میکند اما با پیشروی به امکانات جدیدی دست پیدا میکند که کار را برای او سادهتر میکند. سازندگان در ابتدا یک موقعیت جدید و سخت را پیش روی مخاطب قرار میدهند و فرآیند رسیدن از مبدأ به مقصد در این موقعیت جدید، حکم یک معما دارد که باید حل شود. به همراه بردن وسایل لازم و کافی در صورتی کمک کننده است که باعث سنگینی بار بازیکن نشود وگرنه احتمالا با تخریب کفشها یا به اتمام رسیدن باتریها یا حمله BTها، در میان راه خواهید ماند. با وجود اینکه دشمنان انسان خطرناکی هم در بخشهایی از دنیای DS وجود دارند اما دشمن اصلی اینجا طبیعت وحشی و عدم آمادگی خود بازیکن است.
رسیدن به مقصد به تنهایی کافی نیست و بستههای حمل شده باید از سلامت کافی برخوردار باشند یا در زمان مناسبی به مقصد برسند تا امتیاز خوبی دریافت کرده و تواناییهایی مانند حفظ تعادل و حمل بار را ارتقا دهیم. برخی از بستهها شکننده هستند، برخی در اثر رطوبت خراب میشوند و … پس در حمل بستهها باید حداکثر دقت را به کار گرفت. برف و باران در کنار اینکه با لغزنده کردن سطح زمین، راه رفتن را دشوارتر میکنند به دلیل خاصیت خاص بارندگی در این دنیا، تخریب وسایل را هم تسریع میکنند. اسکنر شما در تمامی لحظات مشخص میکند که میزان سادگی یا سختی عبور از یک منطقه به چه شکل است ولی این سختی یا سادگی با توجه به امکاناتی که در اختیار دارید میتواند متغیر باشد، مثلا میتوان از یک منطقه پرشیب کوهستانی و برفی با استفاده از یک اسکلت خارجی و میزان مناسبی از باتری عبور کرد و از مسیر کوتاهتری به مقصد مورد نظر رسید و همچنین طول مسیر یک شبکه زیپلاین طراحی کرد تا در دفعات بعدی عبور از این مسیر حتی سادهتر هم شود اما راه دیگر رسیدن به همان مقصد میتواند استفاده از مسیرهای اصلی اما طولانیتر با وسایل نقلیه مختلف باشد. دست شما برای اینکه راههای جدید بسازید یا از راههای آزموده شده استفاده کنید کاملا باز است و فقط به علاقه، حوصله و نبوغ خودتان بستگی دارد.
چیزی که باعث میشود این سفرهای گاهاً سیزیفوار کمی سادهتر شوند امکان ساختن سازههایی مانند پل، صندوق پست، ژنراتور و … است که هر کدام با امکانات ویژه خود کار را سادهتر میکنند. در ادامه سازههای پیچیدهتری هم قابل ساخت هستند و امکان ساخت یک اتوبان هم فراهم میشود که البته به پایان رساندن آن نیاز به مواد خام بسیار زیادی دارد. اینجا روی دیگر گیمپلی که حالت آنلاین نامتقارن است خود را نشان میدهد، بازیکنان مختلف با وجود اینکه با هم برخورد مستقیم ندارند اما میتوانند از سازههای یکدیگر استفاده کنند یا با کنار هم گذاشتن منابع خود، دست به ساخت سازههای بزرگتر بزنند یا سازههای آسیب دیده را تعمیر و آپگرید کنند. این حالت آنلاین، که نیازی به اشتراک Plus هم ندارد، در القای حس جزئی از یک گروه بودن به شدت موفق کرده و فقط کافیست لحظاتی در حالت آفلاین بازی را تجربه کنید تا به ارزش و کارکرد این سیستم پی ببرید. سیستمی به نام Strand Contract هم در DS وجود دارد که با توجه به سطحی که در آن قرار دارید، میتوانید بین دنیای خود با بازیکنان دیگر اتصال قویتری برقرار کنید تا همیشه بتوانید از سازههای آنها استفاده کنید، در این راه میتوانید اتصال خود را با بازیکنانی که امتیاز بالاتری دارند برقرار کنید چون این امتیاز بالاتر نشانگر کاربردیتر بودن سازههای آنهاست و یا اینکه با افراد با امتیاز پایینتر اتصال برقرار کنید تا آنها از ساختههای شما استفاده کنند و کار برای آنها راحتتر شود. تنها راه تعامل با دیگران، فرستادن like برای آنها از طریق همین سازههاست و هیچ گونه تعامل منفی امکانپذیر نیست.
از بخش کولبری که بگذریم میرسیم به بخشی که تمرکز کمتری بر آن قرار دارد که اکشن است و به دو بخش کلی تقابل با BTها و دشمنان انسانی تقسیم میشود. هنگام رو به رو شدن با BTها در ابتدای کار هیچ شانسی برای دفاع از خودتان ندارید و تنها راه موجود، پرهیز از گرفتار شدن است که این کار با حرکت آرام و به دور از مسیر اصلی آنها و گاهی با حبس کردن نفس اتفاق میافتد. در ادامه با استفاده از ابزاری که از مایعات بدن ساخته میشوند، شکست BTها امکانپذیر میشود و از اینجا رو به رو شدن با این دشمنان کمی تکراری و حوصله سر بر میشود، علی الخصوص اینکه هیچ راهی برای پاکسازی همیشگی محلهای تجمع BTها وجود ندارد. زمانی که اسیر BTها میشوید، باید یک باس فایت کوچک با یک یا دو BT بزرگ که کم و بیش یادآور هیولاهای لاوکرفت هستند را تجربه کنید که در ابتدا جذاب هستند اما در ادامه به دلیل قویتر شدن امکانات و تکراری شدن، جذابیت خود را از دست میدهند.
مبارزه با دشمنان انسانی هم یک چالش منطقی برای بازیکن ایجاد میکند چون کشتن افراد در دنیای Death Stranding از کشته شدن توسط آنها خطرناکتر است. هر فردی که در این دنیا میمیرد باعث ایجاد حادثهای به نام Voidout میشود که این حادثه باعث نابودی تمامی محیطهای اطراف میشود. راه جلوگیری از این حادثه سوزاندن جسدهاست اما وقتی تعداد زیادی از دشمنان را بکشید، نجات دنیا از این حادثه تبدیل به کاری غیرممکن میشود پس راهکار اصلی، مبارزۀ مسالمت آمیز با استفاده از سلاحهای غیرکشنده یا پرهیز کلی از رو به رو شدن با این گروه از دشمنان است اما مسئله اینجاست که در کمپهای این دشمنان امکانات مفید، منابع خام و بستههای پستی ربوده شده وجود دارند که بازیابی و تحویل آنها در افزایش امتیاز بازیکن نقش مهمی دارد. هوش مصنوعی دشمنان پیچیدگی قابل توجهی ندارد و افزایش درجه سختی هم اثر چندانی در این مسئله ندارد و فقط باعث میشود که شکست دادن آنها نیاز به وقت و منابع بیشتری داشته باشد. مبارزات هم طراحی سادهای دارند، به جز سلاحهای خاص که مکانیزم کاری متفاوت و جذابی دارند، سیستم تیراندازی سلاحهای سنتی مانند مسلسل و شاتگان بسیار ساده است. مبارزات تن به تن هم ساختاری بسیار ساده دارند و چیزی شبیه سیستم MGSهای قدیمی با انیمیشنهای بهتر هستند یعنی با فشار چند باره یک دکمه، 2 مشت و یک لگد میزنید و تمام.
گرافیک و طراحی بصری Death Stranding در سطح فوقالعادهای قرار دارد و این فوقالعادگی خود را در طراحی محیطها به بهترین شکل نشان میدهد. تعداد قابل توجهی زیست بوم مختلف در DS وجود دارند که هر کدام با دقت کم نظیری طراحی شدهاند، از محیطهای سرسبز ابتدایی تا محیطهای آتشفشانی یا برفی یا محیطهای شهری نابود شده همگی به بهترین شکل تصویر شدهاند و احتمالا به دفعات در هنگام بازی مدتی مکث میکنید و به محیط چشمنواز اطراف خود خیره میشوید. مدلهای شخصیتها هم از کیفیت خیلی خوبی برخوردار هستند و فقط در برخی عکسالعملهای ریز چهرهای مثل درد کشیدن است که چندان قابل قبول نیستند. دیگر عدم ظرافتهای طراحی در ساختمانهای اصلی دیده میشود که جزئیات آنها به هیچ وجه در حد و اندازه محیطهای طبیعی نیست اما به طور کلی چه در بخش طراحی محیط و چه در بخش طراحی شخصیتها نسبت به ساخته قبلی Kojima Productions پیشرفت قابل توجهی را شاهد هستیم که این کیفیت بالا به شکلی باورنکردنی بدون کوچکترین مشکلی روی PS4 معمولی اجرا میشود. طراحی بصری DS را باید هر طور شده با چشمان خود از نزدیک ببینید، حتی اگر قصد ندارید آن را به طور کامل تجربه کنید.
بازیگران از عهده ایفای نقش خود با توجه به فضای کار و جنس دیالوگهایی که در اختیارشان قرار داده شده به خوبی برآمدهاند و کیفیت کار تعدادی از بازیگران از کیفیت معمول بازیهای ویدئویی بالاتر است. موسیقی متن برخلاف چیزی که معمولا از تیم کوجیما انتظار داریم، آنطور که باید و شاید قوی نیست و تعداد قطعات به یادماندنی قابل توجه نیست. علت این مشکل را احتمالاً باید در تأکید سازندگان به لحظاتی که میتوان لقب «لحظات موزیک ویدئویی» را به آنها اطلاق کرد، جستجو کرد. در لحظاتی از بازی، دوربین از شخصیت اصلی کمی فاصله میگیرد و یک قطعه موسیقی با کلام شروع به پخش شدن میکند تا به پیادهرویهای طولانی حس مالیخولیایی خاصی بدهد. این قطعات که از قضا بسیار هم دلنشین هستند، در نهایت جایگزین خوبی برای یک موسیقی متن سنتی نیستند و در کنار این مسئله نبود یک دستگاه پخش موسیقی همراه با سَم، با توجه به حجم قابل توجه از قطعات با کلام، به شدت احساس میشود.
Death Stranding یک کوجیمای خالص است، بدون دخالتهای مدیران بالاسری و بودجهای قابل توجه برای ایدههای خاصی که در سر داشت. برای همه طرفداران و مخاطبان عادی همیشه جالب بوده که ببینند کوجیما خارج از سری MGS چه چیزی برای ارائه دارد و DS اولین تجربه رسمی کوجیما، خارج از فرنچایزیست که 30 سال روی آن کار کرده بود. یک داستان عجیب با دنیای عجیبتر و یک گیمپلی خاص و به شدت متفاوت سبب شده تا با محصولی طرف باشیم که در این ابعاد هیچ چیزی شبیه آن وجود نداشته باشد و این مسئله ممکن است برای خیلی از مخاطبان هیچ جذابیتی نداشته باشد اما برای افرادی که به دنبال یک تجربه جدید هستند، Death Stranding حرفهای زیادی برای گفتن دارد.