وقتی فقط یک مرد جوان بودم، برای اولین بار پدر و مادرم را ترک کردم؛ پر از شور و آتش جوانی و چالشهایی که هر روز در نظرم بلندتر میشدند. یک شب از خانه فرار کردم و پدر و مادرم را برای همیشه جا گذاشتم. میدانستم بالاخره باعث میشوم فکر کنند که تنها پسرشان، آدم بدی است. با یک گروه خلافکار معروف همراه شدم که نام هرکدام را همه میدانستند. نمیتوانم بگویم که دقیقاً چندبار دزدی و زورگیری کردیم. این سبک زندگی ناشایست و پرازگناه، فقط به سقوط ختم میشود. این را شبی فهمیدم که برای اولین بار، با استادم ملافات کردم. یک شب ما هزار رأس گاو دزدیدیم و به سمت مکزیک حرکت کردیم. من فقط حواسم به گاوها بود تا در مسیر درست حرکت کنند که ناگهان نور عجیبی آسمان را فرا گرفت. احساس کردم یکنفر نام من را صدا زد؛ احساس کردم یکنفر نام من را فریاد کشید. در همان زمان صاعقهای در فاصلهای کمتر از ۲۰ متر به زمین برخورد و از خود یک چوب بلند جایگذاشت که قبلاً مسکن یک درخت بود. آن زمان بود که فهمیدم واقعاً صدایی شنیدم. صدای نرم و شیرینی که نام من را صدا میزد. ترسان و مضطرب به کارهای زشتی که انجام داده بودم فکر میکردم و نتوانستم ببینم هزار گاو من جملگی فرار کردند. اسب من میخواست فرار کند اما بهزودی زمین خورد و روی زمین افتادم. فکر میکردم که دیگر کارم تمام شده و زمان دیدار با گذشتهام رسیده است؛ فکر میکردم باید بمیرم تا آنکه دوباره صورت استادم را دیدم، که از دور به من نگاه میکرد. با گیمفا و نقد و بررسی بازی Darkestville Castle یکی از خوشتیپترین میهمانان جدیدالورود دنیای بازیها را مرور میکنیم.
یکی از چیزهایی که فیلمی مثل خوب، بد، زشت را در آن سالها به طرز عجیبی متفاوت میکرد، شخصیتهای حاضر در اثر بودند که برخلاف قاعده مرسوم، هیچ تطابقی با داستانهای قدیمی در وصف نبرد خیر و شر نداشتند. چراکه اغلب، سینمای وسترن از کاراکترهایی بهغایت خوشتیپ، خستگیناپذیر و ضدگلوله پر شده بود و تکرار این شخصیتهای تکراری در مقابل وسترن اسپاگتی که دیگر رویکرد جدیدی در نظر داشت، چیزی به بیننده اضافه نمیکرد. دنیای بازیهای ویدیویی نیز ناآشنا با این تغییرات نیست و امتحانپس داده است. چراکه امروز ما شخصیتهایی قابل تشخیص میبینیم که ممکن است گذشته تاریکی داشته باشند و قلبشان سرتاسر سفید نباشد. کهنهسربازهای جنگ داخلی یا دزدان و قاتلان خونسرد، اکنون همه جایی در دل بازیکنان دارند و میبینیم که چگونه بازیها از برخی خطاهای بزرگ مدیومهای دیگر درس گرفتهاند. بازی Darkestville Castle هم از اولین بازیهایی نیست که اینگونه به شخصیتهایش نگاه میکند اما حداقل، سعی میکند به این تغییرات نگاه کند و فضا را برای حضور شخصیتهای تازه، فارغ از واقعی بودن یا نبودن طراحی ظاهری آزاد کند. نکات جالبی در این بازی وجود دارند که واقعاً شایسته است بازیکنان اندک توجهی نسبت به آنها داشته باشند.
شخصیت اصلی بازی، یک شیطان است که کارهای شیطانی انجام میدهد! قبل از اینکه او به وسیله سقوط یک جسم عجیب در شهر Darkestville به دنیا بیاید، همهچیز خوب بود و مردم در خوشی و صفا زندگی میکردند. حضور Cid، به عنوان بچهشیطان (!) دقیقاً نقطه شروع تمام بدبختیهای مردم شهر بود. از وقتی که سیدِ کودک، توانست راه برود (که احتمالاً از بدو تولد میتوانست!) مردم این شهر روز خوش ندیدند. بچهشیطان یک آتشافکن درست میکرد و با آن به جان بچههای دیگر محله میافتاد؛ هروقت هم که آتشافکن سوختش تمام میشد، گریه میکرد تا یکنفر دوباره پرش کند و بعد به سوزاندن بچههای مردم ادامه دهد. پس سید، تاریخچهای طولانی با این شهر دارد و اتفاقاً قلعه شهر را نیز تصاحب کرده و در آن زندگی میکند. مشکلات سید به عنوان یک شیطان جوان که مردم را به خاک سیاه نشانده است، زمانی آغاز میشوند که یکی از اهالی روستا بالاخره یک گروه جایزهبگیر به نام «برادران رومرو» را استخدام میکند تا مردم روستا بالاخره از شر او راحت شوند. برادران رومرو هم از همهجا بیخبر، فقط به این دلیل که «دَن» اطلاعات کافی به آنها نداده، در ملاقاتهای مختلف سید را نمیشناسند، و مجبور میشوند ماهی خانگی سید را گروگان بگیرند! رگههای طنز داستان کمکم در اولین دقایق بازی خودشان را نشان میدهند تا در همان نقطه حسابتان با شخصیتهای بازی صاف شود.
پس از بخش مقدمه، سفر طولانی سید برای یافتن عزیزترین ماهی خانگیاش (که مثل خودش عقل درست و حسابی ندارد!) آغاز میشود و باقی قسمتهای داستان در ادامه ساخته میشوند. بازی توسط استودیو Epic LLama توسعه یافته و بهوسیله شرکت Buka Entertainment نیز منتشر شده است. نخستین نسخه در سال ۲۰۱۷ عرضه شد و پس از نینتندو سوییچ، امسال به تازگی نسخهای از بازی برای پلیاستیشن ۴ منتشر شده است. برای یک بازی اشاره و کلیک، احتمالاً یکی از سختترین کارها تطابق با کنسولهای بازی است. عمده فعالیتهای بازیکن در محیط بازی، از حرکات سادهای مثل انتخاب آیتم، و استفاده از آن یا کلیک برای دیالوگها شکل میگیرند. بنابراین هماهنگ کردن این فعالیتها با محدودیتهای کنترلر نقش مهمی در موفقیت بازی دارد. نکتهای که احتمالاً بسیاری از طرفداران بازیهای در این کیش به آن برمیخورند، کند بودن حرکت اشارهگر و درنهایت انتخاب آیتمها است. در این بازی، خوشبختانه تنظیمات ویژهای برای حل این موضوع وجود دارند که در آن، بازیکنان میتوانند سرعت اشارهگر را تنظیم کنند و بهدلخواه خود تغییرات مدنظر را برای هرچه بهتر شدن تجربه انتخاب کنند. بنابراین، پیشنهاد میشود در ابتدا، حتماً نگاهی به تنظیمات مخصوص کنترلر داشته باشید.
تشریح کالبد بازی Darkestville Castle بسیار ساده است. پیشروی در بازی عمدتاً در حل پازلها، یافتن آیتمهای ویژه برای حل پازلها، و البته گفتوگو برای حل پازلها خلاصه میشود! اما هراندازه که این جمله تکراری بهنظر میرسد، بازی همیشه طراوت و تازگیاش را با شخصیتهای دوستداشتنی و دیالوگهای درجهیک حفظ میکند. پازلها قلب بازی شمرده میشوند. از همان ابتدا، بعد از آشنا شدن با فضای بازی، بازیکن متوجه میشود که باید برای پیشبرد اهدافش، پای صحبت دیگر شخصیتهای بازی بنشیند و برای آنها وقت بگذارد. برای مثال در همان مراحل ابتدایی، یکی از اهالی روستا درب قلعه را به روی سید میبندد و سید از طریق مکالمه با او، متوجه میشود که نمیتواند از تله مخصوص استفاده کند چراکه او تله را از کار انداخته است. ماجرا به همین سادگی پیش نمیرود و سید دوباره از نقاط ضعف «دَن» استفاده میکند تا یک کلید ارزشمند را از دستان دَن بدزدد! هرکدام از شخصیتهای بازی، روحیات و اخلاق و حتی ضریب هوشی مخصوص به خودشان را دارند و سید/بازیکن باید از نقاط ضعف هرکدام بهنفع خود استفاده کند.
تعامل با محیط بازی از طریق گزینههای موجود برای هر آیتم شکل میگیرد. بسته به آیتم یا شخصیتی که در مقابل سید قرار دارد، بازیکن میتواند برای مثال از بین دو گزینه نگاه کردن یا صحبت کردن با شخصیت موردنظر بازی را پیش ببرد. گاهی برای برخی آیتمها، گزینهای برای ذخیره و برداشتن یک جسم هم مطرح میشود که آیتمهای جمعآوری شده در Inventory قرار میگیرند. بازیهای اشاره و کلیک هم معمولاً از همین فعالیتهای ساده برای حل پازلها استقبال میکنند. در محل ذخیره آیتمها، شما میتوانید حتی چند قطعه مختلف را با یکدیگر ترکیب کنید تا درنهایت قابل استفاده باشند. مسئله اما، این است که گاهی برخی آیتمها بهطرز عجیبی بدون دلیلی خاص در دنیای بازی پنهان شدهاند؛ برای مثال، در یکی از مراحل، باید فرمول مخصوص به یک ادویه را پیدا کنید اما هیچگاه مشخص نمیشود که مواد موردنیاز برای این محصول اصلاً چه هستند و درکجا و با چه منطقی پنهان شدهاند. حکایت تعدادی از مراحل بازی نیز همین است؛ مخصوصاً برای آن دسته از بازیکنان که آشنایی زیادی با بازیهای اشاره و کلیک ندارند، ممکن است برخی از مراحل خستهکننده و بدون دلیل بهنظر برسند. البته بازی واقعاً به شما اجازه میدهد تا در انتخاب مسیر خود آزاد باشید؛ بنابراین اگر با یکی از پازلها به مشکل برخوردید، سید میتواند سراغ دیگر پازلهای بازی برود و یک زمان مراحل مختلف را جلوببرد.
بازی Darkestville Castle از آن دست بازیهایی است که اهمیت زیادی برای شخصیتهایش قائل است. هرچند بیشتر این بختبرگشتهها قربانی طنزپردازیهای سید میشوند، اما هرکدام علایق و سلایق متفاوتی دارند که واقعاً هربار به بازی روحی تازه میبخشد. هرزمان که احساس کنید داستان دارد از حال میرود، ناگهان یک دیوانه دیگر روبهروی سید حاضر میشود و او هم طبق معمول هرچیزی که به ذهنش میرسد میگوید. از اولین دیدار با برادران رومرو تا آخرین لحظات بازی، شوخطبعی سید بازی را نجات میدهد. استفاده استادانه از حس تعلیق در شرایط مختلف، موقعیتهای پیش آمده در جریان مراحل را غیرقابل پیشبینی میکند. بازیکن همیشه از خودش سوال میکند که اینبار در دیدار با برادران رومرو چه اتفاقی میافتد و هربار، بازی به نحوی مخاطبش را با اطلاعات جدید شگفتزده میکند. شهر دارکستویل زنده است و این را تمام شخصیتهای رنگارنگ حاضر در آن میگویند. دیالوگهای هرکدام از این افراد، خود یک داستان متفاوت است و آنقدر این شخصیتها جالب پرداخته شدهاند که شنیدن صحبتهای ساده و روزمرهشان نیز یک تفریح سالم و بامزه است. شخصیتهایی با ظاهر عجیب، و دیالوگهایی قوی در شهر حاضر هستند که جنبه غیرطبیعی کار را بیشتر میکنند. حضور در شهر دارکستویل، ما را بیشتر در نقش بازدیدکننده و مسافر قرار میدهد، چراکه همه شخصیتهای بازی، واقعاً از تاریخچه شهر باخبر هستند و این اطلاعات در دیالوگها موج میزند.
شخصیت سید، کاملاً درخور و شایسته طراحی شده. اگرچه سید ظاهراً یک اهریمن است، اما جنبه طنز داستان، از او یک اهریمن متفاوت میسازد. گویا مردم نیز آنچنان مشکلی با شوخیهای بیمنطق سید ندارند. مکالمات سید با دیگر شخصیتها اصلاً خستهکننده نمیشوند و این مهمترین دستآورد بازی بهسبب استفاده درست از طنز است. سید با شوخی کارهایش را پیش میبرد و این شوخیها هربار سازی جدید میزنند. او گذشته و علایق مخصوص به خودش را دارد و درمقابل دیگر کاراکترها به هیچ وجه کم نمیآورد. شهر دارکستویل هم میزبان یک طراحی درجهیک و گاهی سورئال است که عمیق بیشتری به شخصیتها و محیط میدهد. دارکستویل از بخشهای مختلفی تشکیل شده که کاملاً ازیکدیگر جدا و قابل تشخیص طراحی شدهاند. تازه در قسمتهای پایانی داستان محیط بازی به کلی تغییر میکند که حس و حال متفاوتی نسبت به فضای بسته شهر دارد.
البته در قسمتهایی مشخص از بازی، بهخصوص در میانه بازی، بازگشت به اماکنی که قبلاً دیده بودید کمی خستهکننده بهنظر میرسد و داستان را از آن هیجان و تنش ابتدایی میاندازد. میتوان برخی پازلهای بازی را مقصر این اتفاق دانست چراکه مکالمه دوباره بهتنهایی ضربه بدی به بدنه بازی نمیزند. درنهایت اما، این خستگی بازی دوباره پس از یک فرود آرام اوج میگیرد تا به پایانبندی بازی برسید. اینکه درطول بازی باید مدام یک قطعه مشخص را بشنوید، یکی دیگر از مشکلاتی بود که شایسته است بازگو شود. سازندگان میتوانستند بسته به تغییرات محیطی، اصوات جدیدی برای ماجراجوییهای سید قرار دهند یا حداقل در بخشهایی کلاً قید قطعات کم بازی را بزنند. در باقی لحظات اما، Darkestville Castle یک بازی بهغایت مفرح است. سید، گاهی دیوار چهارم را میشکند و درباره برخی آیتمهای بازی، با شما صحبت میکند. یا اینکه نسبت به برخی از وقایع معاصر تاریخی نظر میدهد.
بازی Darkestville Castle با آن شخصیتهای شناسنامهدارش و البته دنیای غنی و پرجزئیات، موشنکپچر را به چالش میکشد تا حداقل برای اثبات یک ادعای مهم تلاش کند؛ ادعایی که به صراحت میگوید، واقعی بودن و شدن یک شخصیت داستانی، نیازی به شبیهسازی دقیق چروکهای روی پیشانیاش ندارد و اگر هم شبیهسازی نقشی داشته باشد، آن نقش، تمام حرفها را نمیزند. با دنیایی که خودش دارای هویت است و شیوه نگاه متفاوت سازندگان برای طراحی هرکدام از این شخصیتها، Darkestville Castle یکی از بهترین اشاره و کلیکهای امسال برای پلیاستیشن است که تجربه آن، به همه سابقهداران این سبک پیشنهاد میشود.
نقد و بررسی این بازی براساس نسخه ارسالی سازنده و روی پلتفرم PS4 نوشته شده است.
منبع : گیمفا