دئو گیم جکیچان در PS1 و یا مجموعه بازیهای جنگ ستارگان که اگر اقتباس مستقیم از داستان فیلمها هم نیستند به هر حال اسم و شخصیتهای آنان را یدک میکشند و اعتبازی به آن بخشیدهاند. اما همین اواخر بازی مفتضحانه Jumanji را داشتیم; بازی بد Star Trek، بازی اقتباسی از فیلم Wanted که سالها پیش عرضه شدو…. که اگر بخواهم همه بدها و ضعیفهای این دسته را نام ببرم مقالهام دیگر در سایت جا نمیشود! حالا با بررسی یکی دیگر از بازیهای این دسته با شما همراه هستیم. Saw: The Video Game.
همین اول بگویم که طرفدار سرسخت هر ۸ فیلم Saw هستم و با تک تک آنها به معنای کلمه حال کردم و لذت بردم. فلسفه حاکم بر فیلم برایم بسیار جالب بود و حتی نقاط فیرمنطقی اما لذتبخشش را دوست داشتم. گاهی فیلمهای Saw یک ابتذال بد از خشانت و Gore میشود و گاهی یک کتاب درس است. در هرحال طرفداران خودش را دارد و ایده ساخت بازی اگر از روی آن درست صورت بگیرد قطعا پرسود خواهد بود. جان کرامر تلهها و بازیهایش جان میدهند برای یک بازی ویدئویی بسیار سخت و البته ترسناک و استرسآور. اما در واقعیت چه شده؟ آیا بازی آن این فاکتورها را دارد؟ سازنده بازی زامبیاستودیوز است که روراست بگویم اصلا کارنامه چندانی ندارد که بخواهیم قضاوتش کنیم. هماکنون این شرکت ۶ سال است که تعطیل شده. ناشر هم که ناشر محبوب دلها کونامی است!
داستان بازی بسیار طوفانی آغاز میشود. در یک سکانس کلیشهای فیلمهای Saw یک مرد سیاهپوست را میبینیم که یک وسیله انفجاری مخصوص به سرش وصل است و باید در بدو شروع بتوانید مینی گیم طراحی شده را که QTE است حل کنید و خود را از مرگ نجات دهید. بعد از آن در محیط تیمارستان خود را پیدا میکنید و یک تلویزون روشن شده و Jigsaw شروع به صحبت میکند. Hello Detevtive Tapp! و در آخر Life Or Death.It’s Your Choie. این جملات را با همان لحن جیگساو در فیلمهایش بارها و بارها در بازی میشنوید و باید به آن عادت کنید. با هر بار گفتن این جکلات کذایی میقهمید باز یک بازی طراحی شده به دستان کرامر در انتظارتان است و استرس میگیرید. شخصیتپردازی بازی حقیقتا در بعضی قسمتها ناقص است و گاها با شخصیت اصلی بازی هم احساس غریبگی میکردم. هرچند این مشکل در اواسط روبه پایان بازی حل میشود اما واقعا صبر تا آنجا برای آشنایی با کاراگاه قصه کار هر کسی نیست!
داستان بازی از این قرار است که کاراگاه تپ توسط جان کرامر به اسارت گرفته شده و باید یک تست قدرشناسی زندگی را بدهد. در واقع جان مانند دیگر اسیرانش او را گرفته تا یک سری تستها را بگذراند و ثابت شود هنور قدر زندگی خود را میداند یا خیر. تپ باید تاوان گناهی را با این امتحانات پس بدهد که هرچه فکر میکند به یادشان نمیآورد اما باور کنید یا نه تمام آنها درست است. اصلا شاید خود ما هم آنقدر غرق در اشتباهاتمان شدهایم که فکر نمیکنیم کارهایی که انجام میدهیم تا چه حد درست است یا غلط. تپ به همراه چندین زندانی دیگر که آنها هم چنین آزمونهایی را پشت سر میگذرانند در یک دیوانهخانه متروکه گیر افتاده و باید با حل معماها و بازیهای جان، زنده از آنجا خارج شود. او در این راه تستهای زیادی را پشت سر میگذارد که در اکثر آنها تنها نیست و جان افرادی که در زندگیاش هم با آنها سر و کار داشته وابسته به درست حل کردن آنهاست. برای مثال او در یکی از معماهای مشکل بازی باید جان قاتل یکی از پروندههایش را نجات دهد تا از مرگ نجات یابد.
مثالهای ارتباطی بین شخصیتها زیاد هستند و متاسفانه تمام آنها هم به مهربانی و نجات ختم نمیشوند و گاها باید تصمیمات سختی بگیرید. مثلا باید جان یک دختر جوان را بگیرید تا از مرحله عبور کنید یا میتوانید بیشتر فکر کنید و به روشی بسیار سختتر و تقریبا غیرممکن هر دویتان نجات پیدا کنید. به همین دلیل و وجود این انتخابها بازی دارای چند پایان است که شامل بد، خوب و حقیقی میشود. جالب آنکه یک ماد هم به نام حقیقت برای بازی وجود دارد که در صورت نصب آن و رسیدن به پایان حقیقی بازی فعال میشود و بازی ادامه خواهد یافت. محیط تیمارستان شامل تعداد زیادی نوار و دستنوشته میشود. نوارها بعضا یادآور نوارهای فیلم اصلی هستند که شامل تهدیدها یا توصیههایی از جانب کرامر است. دسنتوشتهها هم بار داستانگویی بازی را تا حد زیادی به دوش میکشند. داستان بازی تا اواخر نسبتا مبهم است و در نهایت با وجود آشکار شدن نقاط تاریک زیادی از آن، بازهم این نقطه ضعف نسبتا بزرگی از بازی است.
گیمپلی بازی اکثرا شامل پیدا کردن مسیر درست بدون هیچ مینی مپی، حل معماها و بازیهای جان و مبارزات است. خوشبختانه مبارزات چندان پرتکرار نیستند. میگویم خوشبختانه چون بسیار ضعیف کار شدهاند. مبارزات بازی بسیار عجیب است و گاها با دست خالی نتیجه بهتری خواهید گرفت تا حمله با میلهای سبک! به طور کلی دو کلید برای حمله دارید یکی حملع سنگین و دیگری سبک. هر دو به قدری کند و ضعیف هستند که شما را از همان اول در برابر ساده ترین دشمنان در موضع ضعف قرار میدهند. به همین دلیل همواره سعی کنید از دست دشمنان پنهان شوید یا فرار کنید و درها را قفل کنید تا درگیر مبارزات سردردآور بازی نشوید. معماها خوشبختانه کیفیت خوبی دارند و واقعا باید برای حل آنها فکر کنید . شاید هم از راهنما کمک بگیرید. مینیگیمهای بازی بعضا بسیار شبیه فیلم هستند; مانند دست کردن در آبی پر از سرنگ، شاتگانهایی که با بازکردن درها فعال میشوند، خرده شیشه و تکههای تیز ریخته شده روی زمین برای کم کردن سلامتی شما و…. که باعث میشوند خطر مرگ لحظه به لحظه با شما باشد.
متاسفانه گرافیک بازی یکی از بدترین قسمتهای بازی است. باگهای گرافیکی در بازی به وفور وجود دارند و اذیتتان میکنند; هرچنداز اواسط بازی کمتر میشوند. چهرهها غالبا بسیار مصنوعی هستند و قکر خواهید کرد به جای آدم، رباتها ایفای نقش میکنند که اینگونه هیچ احساسی در صورتشان نیست! کیفیت بافتها تعریفی ندارند و با وجود قدیمی بودن بازی توی ذوق میزنند. لز لحاظ فنی افت فریمی در بازی اصلا دیده نمیشود و لگی هم در صحنات سنگین به چشم نمیخورد. یکی از نکات مهم بازیهای ترسناک نورپردازی و سایهپردازی است که خوشبختانه هر دوی آنها در بازی قابل قبول هستند. در کل این قسمت نمرهای پایینتر از متوسط میگیرد.
صداگذاری بازی یکی از نکات خوب آن است. صداگذار کرامر در بازی همان بازیگر نقش جان در فیلم است و بار زیادی از ترس بازی را به دوش میکشد. باقی شخصیتها هم با وجود آنکه کم صحبت میکنند کارشان را به خوبی انجام داده و به خوبی احساس را در صدایشان منتقل میکنند. افکتهای صداها هم به خوبی پیادهسازی شده و اشیاء و اجزاء محیط بعضا صداهای ترسناک و دلهره آوری ایجاد میکنند. موسیقی بازی فاقد اصلیترین قطعه فیلم Hello Zapp است که کمی توی ذوق میزند اما خوشبختانه Zombie Studios کارش را خوب انجام داده و با وجود عدم استفاده از موسیقی شناخته شده و اورجینال فیلم قطعات خوبی شنیده میشود.
در نهایت باید یگویم اگر از طرفداران سری فیلمهای Saw هستید Saw The Video Game هم با تمام کاستیهایش به دلتان مینشیند. Saw The Video Game اگر گرافیک تکنیکی بهتری داشت، قطعا هماکنون از آن بسیار بهتر یاد میشد. اگر هم دلتان هوای یک Horror متفاوت و دلهرهآور کرده باز هم توصیه میکنم در این قرنطینه خانگی، دستی بر سر و روی این بازی که برای PC کرک هم شده بکشید و لذت ببرید.