کمپانی نینتندو در آستانه خداحافظی با نسل هشتم صنعت بازیهای ویدیویی، بار دیگر شاهکارهای نسل هفتم را روی میز میگذارد! با بررسی نسخه نینتندو سوییچ بازی Bioshock: The Collection همراه باشید.
مسئله بایوشاک، نه مسئله جدال بر سر بایدها و نبایدها است و نه مسئله فلسفی بودن. فراغتی اگر نصیب بازیکن شود، آن را حتماً در خدمت ذهن قرار میدهد تا آن روی کار، رو شود و اصل از فرع مبرهن. اگر مسئله عنوانی به رنگ بایوشاک، صرفاً بیان چندی از کلماتِ کلهگنده بود، آنگاه ساعت نویسنده باید روی دیالوگها کوک میشد. دیالوگ، بیرنگ و لعابترین عضوِ بایوشاک است و خط به خط از همان جادهای میرود که پدران از گوربرخواستهاش میرفتند. دیالوگها در بایوشاک از کمترین پیچیدگیهای ممکن با احترام به نهاد داستان برخوردار میشوند و در این نقطه کور است که چشم بازیکن به اصل ماجرا شکفته میشود. بایوشاک مسئله سفر است. عزیمتی که از فضای خفه زیر دریا آغاز و بر فراز ابرهای مرده تجلی مییابد و دومرتبه از همان ابرهای بلند سقوط میکند و به عمیقترین درازگودال جهان میرسد. از آن ساعت به بعد، اندک دیالوگهای خطیر جای خودشان را به شخصیتهای منعطف و قریب و نزدیک میدهند تا دیالوگ، به جای ایستادن در ویترینِ نمایش، غلام حلقه به دست شخصیتهای غنی و مایهدارش باشد. وظایف نینتندو سوییچ هم برای روایت قصهای با این لحن، متصل به گیمپلی روان آن، به همین شکل تبیین میشود. حالا دیگر مسئله این است که آیا پرچمدار تازهنفس نینتندو در آستانه خداحافظی با قهرمانان جوان نسل هشتم، چگونه اسطورههای بازنشسته نسل هفتم را به میدان بازی بازمیگرداند؟
نخست موضوعی که در بررسی کلی عنوان Bioshock: The Collection باید ذکر شود، این است که اگرچه نسخه کاملی برای پوشش هرسه بازی مجموعه منتشر شده است، اما هر سه عنوان به طور جداگانه نیز در فروشگاه مخصوص نینتندو سوییچ نیز حضور دارند که هرکدام با قیمت ۲۰ دلار به فروش میرسند. نسخه کالکشن نیز که شامل هر سه عنوان به علاوه بستههای الحاقی و محتوای دانلودی میشود، به قیمت ۵۰ دلار در فروشگاه به فروش میرسد. در این نوشتار، هدف بررسی کلی نسخه کالکشن با توجه به عملکرد هر سه بازی است و نمره نهایی، حاصل و برآیند تجربه هرکدام از این عناوین است. بدیهی است که ایرادات ذکر شده در هر کدام از بازیها، در نمره نهایی تاثیر گذاشته است. پس از خرید نسخه کالکشن، هر سه بازی به طور جداگانه دانلود میشوند. هرچند عدهای از مخاطبین معتقد هستند که قیمت کلی بازی میتوانست کمتر از اینها باشد، اما نظر ۲K Games کاملاً متفاوت است و بازی در نهایت با قیمت کلی ۵۰ دلار عرضه شده.
برای آنان که هنوز بازی را تجربه نکردهاند، مجموعه بایوشاک، سفری است همپای هر سیاحت و عزیمتی، منتها با یک امتیاز اساسی؛ عزیمت بازیکن به دنیای بایوشاک، از باطن بنیآدم حیات مییابد و در همان مسکن آرام میگیرد. اینکه به چه طریق بازی کامروا شده تا این مهم را زنده کند را خواننده باید در فضای بیرمق و افسرده شهر رپچر کاوش کند؛ حتی در خورشیدِ سوزان کلمبیا. در هر کدام از این دو دیار، شخصیتهایی پهناور و قابل دفاع قرار گرفتهاند تا از موجودیت خود در دنیای قصهگوی بازی دفاع کنند. شخصیتها، همه در وفاق و خویشاوندی با فضاسازی شمرده میشوند و مغایرتی با رفتارهای خود ندارند. به یقین میگویم که برجستهترین حسن سری بایوشاک، شخصیتهای خالص و منطقی بازی است. فردی مثل الیزابت (Elizabeth) در بازی Bioshock Infinite، کاملاً از رفتارهای اغراق شده و منظوردار فاصله میگیرد و در هر صورت، پاسخگوی اتفاقات اطراف است. نویسندگان، تمام جهد خود را به میان گذاشتند تا سلوک و سیره هر شخص در دنیای بازی، معقول و قابل پذیرش باشد. مراحل بازی خادمان بیچونوچرای داستان و فضا هستند و خروجی هر لحظه از بازی، از دستورات شخصیتپردازی و انگیزههای هر کاراکتر پیروی میکند. حقیقت این است که هرکدام از این عناوین، با وجود گذشت سالهای سال از عرضه، کهنه و پژمرده نشدهاند و این خود سند و حجت است که کارِ تیم سازنده در آن دوران، کیلومترها فراتر از استانداردهای زمان بوده است. حالا هم که نسخه کالکشن بازی برای کنسول نینتندو سوییچ منتشر شده است، هنوز هم بسیاری از بازیکنان از اینکه چگونه هر سه عنوان سری، نو و تازه به نظر میرسند شگفتزده هستند.
حضور در این جهانِ مغموم و محزون، فضایی را برای من به وجود آورد تا در آن دیار، به تعقیب حقیقتی بپردازم که در دنیای حاضر و واقعی، از آن، هراسان میگریختم. فرصت اندیشه کردن، همان یگانه نکتهای است که اغلب بازیها حضورش را تاب نمیآورند. این نکته را در بازیهایی ببینید که با تمام قوه، داستان و شخصیتها را هُل میدهند تا به سرعت بدوند و فضاهای خالی را با زد و خورد، پر کنند و عیبهای دیگر را پشت تیراندازیهای پیدرپی، یا پشت دیالوگهای عجیب و غریب و مغزبترکان پنهان کنند. شروع و پایان برخی بازیها صرفاً شروع و پایان است و نه چیز دیگری. در عین حال که رسالت سرگرمکننده بودن بازیها تا امروز هم برجای خودش استوار مانده و میماند، اما حقیقت اینکه، بازیها وسیع شدهاند و دوران بلوغ آنها مدت مدیدی است که پدیدار شده. بنابراین، با همین توضیحات و مقدمه، به سراغ اسطورهای از نسل هفتم بازیها میرویم که به برکت حضور نینتندو سوییچ، از خوابِ عمیق خود بیدار شده است.
خوب است قبل از آغاز دفتر بررسی بازی، نگاهی به مقاله بررسی بازی Bioshock به قلم سعید آقابابایی بیندازیم. نسخه نسل هشتمی مجموعه Bioshcok در زمان عرضه با استقبال بازیکنان مواجه شد. اما برای نینتندو سوییچ همه چیز چهره دیگری دارد. چهرهای از جنس امید برای برگشتن به همان شهرهای عجیب و ترسناک، فراری از انسان و اثر و قلم مسمومی که به صفحه این سرزمینها انداخته است. و چهرهای دیگر از جنس اضطراب و دلهره. اما استودیو Virtous با آخرین گفتههای خود درباره کنسول نینتندو سوییچ، همه دلهرهها را بیمعنی میداند.
«جک» در هواپیما نشسته است و خاطرات روزهای رفته را با خود مرور میکند، ناگهان، هواپیمایی درست در قلب اقیانوس سقوط میکند و همه سرنشینان در عمق تاریک دریا ناپدید میشوند مگر جکِ بختبرگشته و بییار و یاور. جک اما شنا میداند و به سختی و در اوج شوک حاصل از سقوط هواپیما، خود را به فانوس دریایی خلوتنشین اقیانوس میرساند. دری باز میشود و ناگهان، جک بدون لوبیای سحرآمیز، خودش را در جهانی دیگر مییابد. جهانی زیر دریا که بشر تاکنون مانندش را ندیده. جایی که اندرو رایان (Andrew Ryan) با سخنرانی متفاوتش به بهانه خوشآمدگویی، کمی رئیسبازی درمیآورد؛ اما خوشبختانه یا متاسفانه، جملهبندیهای اندرو رایان در زیر زمین رپچر خریدار ندارد و نیروهای شورشی علیه اندرو رایان، درحال مبارزه برای به دست آوردن شهر هستند. جک خودش را میان یک آشوب بزرگ میبیند و سردرگمی بزرگی که از حضور در فضای ناشناخته رپچر به او منتقل شده است، فضا را برای آشنایی با فردی به نام اطلس آماده میکند. در این نقطه برجسته است که ماجرای جک در رپچر، به بافتهای بافتنی شهر گره میخورد و رویایی از جنس زندگی در تیرهترینِ داستانها آغاز میشود.
نخستین قسمت «بایوشاک»، در سال ۲۰۰۷ میلادی برای کنسولهای نسل هفتم و رایانههای شخصی منتشر شد. عنوانی که به شدت در همان نمایشهای اولیه تحسین شد. مراسم E3 2006 برای بایوشاک خوشترین آغاز ممکن را رقم زد تا در آینده، مجموعه هر سه بازی تحت یک نام دوباره منتشر شده باشد. سال ۲۰۱۶ میلادی، «بایوشاک کالکشن» برای کنسولهای نسل هشتم و رایانههای شخصی منتشر شد و اکنون نیز نسخه بهبود یافته بازی دوباره به بازار آمده با این تفاوت که نینتندو، میزبان جدید این مهمان قدیمی است. نیکو است تا در ابتدای بررسی قلم را به ستونِ محکم ویژگیهای یگانه بایوشاک تکیه دهم. انیمیشنهای بازی اندکی تغییر کردهاند و آبی به سروصورت زدهاند. این تغییرات جزئی که بیشتر خود را در تیراندازیها و مبارزات شلوغ نشان میدهند، شامل بهبود رفتار تفنگهای بازی و تغییراتی در اسلوب ذخیره مهمات هستند. هرچند این دگرگونیها با چشمان غیرمسلح دیده نمیشوند، اما بازهم شایسته ذکر و یادآوری هستند. به کلام دیگر، تغییر ویژهای در گیمپلی بازی ایجاد نشده. هنوز هم مبارزات برپایه ترکیب سلاح و تواناییهای مخصوص به معجونهای تولید ملی رپچر است. بازیکن باید با ترکیب تواناییهای ویژهای که جک در طول بازی بهدست میآورد دشمنان را شکست دهد. ترکیب معجونهای ویژه با تیراندازی یا مبارزه تن به تن، گزینههای روی میز را برای انتخاب شیوه مبارزه افزایش میدهد. تنوع سلاح در بازی هنوزهم بسیار مناسب است و کوچک و بزرگ تا سلاح بسیار معروفی مانند آچار، هرکدام حالت و رفتار خاص خودشان را دارند. اینچنین تنوعی در معجونها نیز دیده میشود و تواناییهای مختلف و بسیار جذابی را به جک میدهد. تواناییهایی که با استفاده از معجونها بهدست میآید، در مبارزات تنوع عجیبی ایجاد میکند. برای مثال، گاهی میتوان با استفاده از ایجاد الکتریسیته قوی در آّب، تعداد زیادی از دشمنان را ناپدید کرد، در عوض، ممکن است برخی از توانایی جابهجایی وسایل و ابزار روی زمین یا حتی اجساد بیشتر استفاده کنند. بایوشاک نه تنها در زمینه روایت و شخصیتپردازی، بلکه در عرصه گیمپلی نیز فروزنده ظاهر شده است. با گذشت سالهای سال از عرضه اولین نسخه، هنوز هم مکانیکهای گیمپلی بدیع و بکر هستند و به همین سبب، نشر دوباره این بازیها هیچ خرده و خطایی ندارد.
بایوشاک بیاندازه گیمپلی قابل دفاعی دارد. به همان اندازه، جلوههای بصری و کیفیت بافتها اسباب تحیر و شگفتزدگی را فراهم آوردهاند. هنگامی که با نینتندو سوییچ مشغول تجربه اولین نسخه بایوشاک هستید، به سختی میتوانید به دیگر پلتفرمها فکر کنید. تفاوتها بسیار ناچیز هستند و بحث کیفیت بافتها یکی از نگرانیهای طرفداران پیش از عرضه بود. جواب اینکه، کیفیت بافتها در مقابل دیگر پلتفرمها قابل دفاع، و در قیاس با دیگر بازیهای نینتندو سوییچ به یکی از بهترینها تبدیل شده است. جلوه آب و برخورد اجسام به یکدیگر، تفنگها و بافت محیط در میان دیگر عناوین سوییچ قد علم میکند و نمیتوان نقصانِ بزرگی در آنها یافت. البته در برخی قسمتها، محیط بازی به اندازهای تاریک میشود که عملاً تجربه بازی را برای بازیکن دشوار میسازد. گاهی در حین تجربه، ممکن است بارها با دشمنانی مواجه شوید که در تاریکی کورِ رپچر، به شما ضربه میزنند و به دلیل فقدان نور در آن محل، نمیتوانید موقعیت دقیق دشمن را تشخیص بدهید. گاهی هم، به هنگام عبور از برخی از معبرهای تاریک، بازیکن نمیتواند مسیر درست را تشخیص بدهد. این مشکل در بایوشاک ۱ و ۲ به دلیل طبع داستان بازی که در شهری زیر اقیانوس و طبیعتاً بدون نور جریان دارد بیشتر به چشم میخورد و یکی از مشکلات عجیب بازی است.
صدا هنوز هم نقش ویژهای در بایوشاک دارد. شنیدن صدای فریاد آرزوهای سوخته در آتش طمع و بغض آدمیان در تاریکی مرده رپچر، بیتکرار و دلهرهآور است. گاهی اوقات، شنیدن صدای یک اسپلایسر، ترس عجیبی در دل میاندازد. بدتر از آن، زمانی که نه کیت کمکهای اولیه داشته باشید و نه معجونی در دست و صدای گریه عجیبی از پشت دیوارهای خونین رپچر یه گوشتان برسد! اینجاست که بیدفاع میماندی در گذرگاههای محصور و فشار آب روی ضربان قلبی که تندتر از قبل میزند. بسیاری از بازیکنان پیشنهاد میکنند تا بایوشاک را با هدفونهای مناسب تجربه کنید. صدای بازی که بسیار با کیفیت هم هست، ممکن است برای اسپیکرهای کوچک سوییچ کمی بیشتر از اندازه باشند، در محیط باز، احتمالاً صدای بازی گم در بسیاری از لحظهها گم و ناپدید میشود. همچنان بهترین پیشنهاد ما برای تجربهای با کیفیتتر، استفاده از هدفون است تا صدا کاملاً برای گوشهای شما شخصیسازی شود. در ادامه بحث فنی، باید به مسئله مهم فریم ریت اشاره کنیم. فریم ریت در بازی بایوشاک، بر روی عدد ۳۰ قفل شده است و در صحنههای شلوغ نیز عملکرد خوبی دارد؛ به جز در برخی کاتسینها که فریم ریت افت میکند. افت نامبارکی که گاهی واقعاً بر جریان حضور شما در رپچر تاثیر سوء میگذارد. متاسفانه همین مساله، اسباب افت رزولوشن را نیز فراهم آورده است و عوامل پشت کار، گاهی برای اینکه مشکل فریم ریت به علاوه برخی مشکلات بافت را حل کنند و فریم ریت ثابت بماند، رزولوشن را قربانی کردهاند. این مشکل در کاتسینها و هنگام پخش از طریق صفحه نمایش بزرگ به شدت نمایان میشود و تفاوت رزولوشن گاهی بسیار هویداست.
داستان بازی Bioshock 2، سالها پس از قسمت اول آغاز میشود. رپچر نابود شده اما گویا، خرابههای آن هنوزهم اندکی جان دارند. لیکن این اندک خرابهها بد انسانهایی پرورش دادهاند و «سوفیا لمب»، به کمک برخی از دوستانش، حزبی نو تشکیل داده و برای دوباره درخشیدن رپچر تلاش میکند. تلاشهای سوفیا لمب اما کمی با اندرو رایانِ متفکر تفاوت دارند و این تفاوتها، در ایدههای عجیب و ناموزون او برای این کار پدیدار میشود. بازیکن در نقش یک بیگ ددی با نام Subject Delta قرار میگیرد. در جهانی که خواهر کوچولوی مرتبط با او، به نحوی از او دزدیده شده است و او چارهای جز رسیدن به آن ندارد. در مسیر، بازیکن با برخی از شخصیتهای قسمت اول و شخصیتهای جدیدی آشنا میشود که فضا و انگیزههایی کاملاً متفاوت از مردمان قسمت اول ایجاد میکنند. بازی با اضافه کردن دشمنان جدید، ابزارها و سلاح نو، و پیشرفتهای محسوس در زمینه گیمپلی، تجربهای متفاوت از حضور در رپچر را به دست میآورد. رپچری که اکنون توسط ایدهآلها و افکاری بسیار دور از معمار اولش محاصره شده است. بایوشاک ۲ از هر لحاظ یک عنوان خوب و پرطرفدار بود که توسط منتقدان و بازیکنان به خوبی پذیرفته شد و عوامل کار، نتیجه تلاش برای به کار بردن خلاقیت را به چشم دیدند.
با بازگشت به نینتندو سوییچ، تمامی این ویژگیهای نیکو نیز بازگشتهاند. کیفیت بافتها به مانند قسمت اول که قبلتر بررسی شده بود با افتخار بلند میایستد. پیشرفتهای گیمپلی همگی هنوز هم نو و تازه هستند و نفسها را هنگام مبارزات سنگین حبس میکنند. صدا هنوز هم بسیار عالی است و تلاش شده تا برخی مشکلات ریزی که در نسخه قدیمی بود رفع شود.هرچند حالت پیشفرض بازی در نینتندو سوییچ مشکل خاصی برای بازیکن ایجاد نمیکند، اماخوب است که از کنترلرهای حرفهای برای ارتقای تجربه بازی استفاده کنید. بایوشاک ۲ اما، برای خوب اجرا شدن بر روی نینتندو سوییچ، بازهم فریم ریت را از دست میدهد. مشکل فریم ریت در بایوشاک ۲ قویتر از قسمت قبل خودش را نشان میدهد. در برخی کاتسینها، افت فریم به شدت سنگین میشود و بازیکن را از رپچر به بیرون پرت میکند. رزولوشن اما، یار کمکی فریم ریت در مخدوش کردن تجربه بازیکن میشود و در نهایت، طبق بررسیها و پرس و جوهای مختلف، متوجه شدیم که رزولوشن بازی ثابت نیست و از رفتاری متغیر استفاده میکند. گاهی کیفیت تصویر به شدت پایین میآید تا فریم ریت را از چاله بزرگی که در آن گیر افتاده نجات دهد و گاهی به حالت عادی و ثابت خود باز میگردد؛ این افت کیفیت، در صفحه نمایشهای بزرگ بیشتر از همیشه قابل بررسی است. البته بایوشاک ۲ به اندازه قسمت اول از مشکل روشنایی محیط رنج نمیبرد. مدل جدید طراحی محیط در این بازی باعث شده تا روشنایی مناطق بیشتر از قسمت اول باشد و همین موضوع ممکن است گاهی به کمک بازیکن بیاید. در حالت کلی اما، پیشنهاد میشود از طریق تنظیمات، نور صفحه نمایش را بالا برد تا از هرگونه مشکل احتمالی پیشگیری کرد.میزان مصرف باتری با توجه به حجم بازیها قابل قبول است اما درهرصورت، برای بازی خارج از خانه باید اندک توجهی به مصرف باتری توسط بازی داشته باشید.
بازیکن در جریان حضور میان مردمان دنیای بایوشاک، از عرش به فرش میرود. درست برخلاف خودِ بازی که همیشه افتخار و عزتِ بازیهای ویدیویی بوده. از عمیقترین گودال جهان، زیر اقیانوس تا روی ابرهای روشن کیلومترها بالاتر از زمین. بیکرانترین داستان مجموعه بایوشاک، بوکر دوئت (Booker DeWitt) را به تصویر میکشد که در جریان سفری ناشناخته، به دنبال دختری با نام الیزابت میگردد. حیران و افسرده، بار سنگینش را به سختی تحمل میکند و یکی از افسردهترین شخصیتهای تمام تاریخ بازیها است. بوکر، تنها رد دختری را دنبال میکند و این دختر، او را به آسمان میکشد. به ناشناختهها؛ به بیکران. بوکر حیران در کلمبیا، شهرِ شادانِ بیغم به دنبال دخترِ عجیب ماجرا، به چشمان هر شهروندش خیره میشود. مردِ سختِ جنگ که افسردگی حاصل از حضور در میدان نبرد، او را به آدمی خشک تبدیل میکند که همه چیزش را باید برای بدهی رد کند. سکوت برهها در دنیای گرگانِ خونسرد و مردی که میان خیل خیانتکاران و مردان پیر و بازنشسته جنگ برای زنده ماندن تلاش میکند.
به نظر میرسد که این قسمت از مجموعه عملکرد به مراتب بهتری از باقی بازیها دارد. به جز ویژگیهای خوبی که از نسخه اصلی به نینتندو سوییچ آمدهاند، طراحی هنری فوقالعاده بایوشاک اینفینیت به علاوه گیمپلی التیام یافته بازی در ترکیبی استوار، همسطح با دیگر بازیهای مجموعه عمل میکنند. در هر صورت در طول تجربه نگارنده، افت فریمهای جزئی، به مقدار اندک وجود داشتند. مسئله افت فریم در این قسمت نیز اگرچه با شدت کمتر وجود دارد اما به بدنه کلی بازی مدام ضربه میزند. بازی سعی دارد با کاهش فریم ریت در قسمتهای که حرکت بسیار کمی در آنها وجود دارد، به عملکرد کلی بازی کمک کند. در زمینه کیفیت بافتها شاهد بافتهای قابل قبولی هستیم. اما گاهی اوقات، مشاهده شده که بافتها به شکل واضحی حالتی متغیر دارند! با نزدیک شدن بازیکن به جسم یا مدل مورد نظر، جزئیات تصویر به شکل فاحشی تغییر میکند که گاهی به شدت حواس بازیکن را از مسئله اصلی پرت میکند. در هر صورت اما، گرافیک هنری بازی توانایی بالای خودش را در میخکوب کردن مخاطب نشان میدهد. کلمبیای زیبای بایوشاک، چشمنواز است و حضور در آن، دستنیافتی. خوانندگان مطلب باید بدانند که شهری با این توصیفات بیمثال است و توسط همان فردی روی صفحه نمایش شما آمده که رپچر را قبلاً روی کاغذ آورده بود. فضاسازی و داستان قسمت اول بایوشاک به اندازهای تاثیرگذار بود که بعدها، کتابی با نام بایوشاک: رپچر به قلم جان شرلی از آن نوشته شد. دنیای بیکران بایوشاک اینفینیت نیز کاملاً شایسته و لایق حضور در عرصههای دیگر است. دنیایی که تاکنون مانند آن را ندیدهایم. بازی عملکرد کلی بهتری از دو قسمت قبلی دارد. مشکلات مهمی که در دو قسمت قبلی بودند در این قسمت یا وجود ندارند و یا بیرنگ ظاهر شدهاند. مشکل روشنایی دیگر به دلیل طراحی خاص بایوشاک وجود ندارد و دیگر ایرادات مانند فریم ریت و رزولوشن متغیر خیلی کمتر در این قسمت دیده شدند.
سری بایوشاک، یکی از غنیترین جهانهای موجود در تاریخ بازیهای ویدیویی را صاحب است. شخصیتهایی که مانندشان را تاکنون ندیدهاید و جهانی مملو از اتفاقات حقیقی در عین مجازی بودن. نسخه نینتندو سوییچ مجموعه بایوشاک نیز یکی از بهترین بازیهای حاضر بر این کنسول است که به خوبی خودش را ثابت کرده است. حقیقتی که از دل شهرهایی بالای ابرها و زیر اقیانوسها نمایان میشود و البته، تمامی ایرادات بازی را در عمق و وسعت ناتمام خود میبلعد. با وجود اینکه مشکل فریم ریت ممکن است گاهی با تجربه کلی بازی برخورد کند و تغییرات رزولوشن یا تاریکی بیش از حد برخی قسمتهای بازی، در ذوق بزند، اما این نقصها، نمیتوانند از ارزش کلی بازی بکاهند و بایوشاک، نه تنها یکی از برترین انتخابهای بازیکنان در نینتندو سوییچ است، بلکه هنوز هم در قله افتخارآفرینی بازیهای ویدیویی، استوار و سربلند ایستاده است.
منبع :گیمفا